نویسنده : حسن کاشی

هر گونه کپی برداری بدون ذکر نام نویسنده شرعا حرام است.

 

فصل اول : سقوط شهر

مرد آهسته آهسته قدم بر میداشت ، صدا هوهوی باد شدیدی که می وزید او را می ترساند ؛ اصلا برای چه او به این جنگل سرد و تاریک قدم گذاشته بود ، گم شده بود ؟ دنبال چیزی یا کسی می گشت ؟ خودش نیز نمی دانست ، مثل این بود که بخشی از حافظه اش گمشده است . باران شدیدی شروع به باریدن گرفت و صاعقه هایی به درختان جنگل بر خورد کرد و جنگل آتش گرفت ، مثل اینکه اتفاقی بزرگ در شرف وقوع است.

باقی داستان در ادامه ی مطالب

ادامه مطلب

رمان ارتش اهریمنان فصل اول : بخش یک

، ,جنگل ,اول ,آهسته ,شدیدی ,؟ ,فصل اول ,، مثل ,شدیدی شروع ,شروع به ,باران شدیدی

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید سرورهای HP و فروش سرورهای HP و خرید هارد سرورهای HP و فروش هارد سرورهای HP فروشگاه اینترنتی اریا دانلود آهنگ |‌ دانلود آهنگ جدید لوازم ارایشی ایرانی خوب نقره علمدار یزد نما و نظر ثبت شرکت در چین پکیجهای کسب درآمد پولی رایگان بیوگرافی تشریفات عروس